Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (1648 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
nicht überprüft <adj.> U کنترل نشده
nicht verifiziert <adj.> U کنترل نشده
ungeprüft <adj.> U کنترل نشده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nicht eingeschätzt U درجه بندی نشده [ارزیابی نشده]
nicht angemeldet <adj.> U ثبت نشده
nicht abgesagt U فسخ نشده
nicht gewertet U ارزیابی نشده
Unbeirrt <adj.> U منصرف نشده
nicht überprüft <adj.> U بازرسی نشده
nicht überprüft <adj.> U تست نشده
nicht überprüft <adj.> U امتحان نشده
nicht überprüft <adj.> U تایید نشده
nicht überprüft <adj.> U آزمایش نشده
nicht überprüft <adj.> U بررسی نشده
ungebeugt <adj.> U سرکوب نشده
ungeprüft <adj.> U تست نشده
ungeprüft <adj.> U بررسی نشده
ungeprüft <adj.> U تایید نشده
ungeprüft <adj.> U آزمایش نشده
ungeprüft <adj.> U بازرسی نشده
ungebrochen <adj.> U رام نشده
ungebrochen <adj.> U نقض نشده
ungeprüft <adj.> U ممیزی نشده
ungeprüft <adj.> U ارزیابی نشده
ungeprüft <adj.> U امتحان نشده
nicht ausgegeben <adj.> U منتشر نشده
nicht ausgegeben <adj.> U توزیع نشده
nicht überprüft <adj.> U ممیزی نشده
nicht verifiziert <adj.> U ممیزی نشده
nicht verifiziert <adj.> U ارزیابی نشده
nicht verifiziert <adj.> U امتحان نشده
nicht verifiziert <adj.> U بازرسی نشده
nicht verifiziert <adj.> U تست نشده
nicht verifiziert <adj.> U بررسی نشده
nicht verifiziert <adj.> U تایید نشده
nicht verifiziert <adj.> U آزمایش نشده
nicht überprüft <adj.> U ارزیابی نشده
ungebrochen <adj.> U سرکوب نشده
verschwunden <adj.> U ناپدید شده [پیدا نشده ]
nicht gezündet <adj.> U روشن نشده [به آتش نزده]
nicht angezapft <adj.> U متصل نشده [در وسط مدار]
Selbstanzeige {f} U افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
Druckfahne {f} U نمونه ستونی و صفحه بندی نشده مطالب چاپی
Nacherklärung {f} U افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
Dunkelziffer {f} U تعداد برآورد شده از موارد ناشناخته [ثبت نشده]
eine beachtliche Dunkelziffer von Verbrechen U تعداد قابل توجهی از جنایت های کشف نشده
Selbstanzeige erstatten U تسلیم کردن افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
eine Nacherklärung einreichen U تسلیم کردن افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده
Steuerrecht {n} U افشای داوطلبانه بدهی های مالیات ابلاغ نشده [قانون] [اصطلاح رسمی]
Überwachung {f} U کنترل
Beaufsichtigung {f} U کنترل
Bedienung {f} U کنترل
Fernbedienung {f} U کنترل از دور
Fernbedienung {f} U ریموت کنترل
Bedienungspult {n} U میز کنترل
Bedienungsanleitung {f} U دستورالعمل کنترل
Bedienungshebel {m} U اهرم کنترل
Bedienungsknopf {m} U دکمه کنترل
Gepäckaufgabe {f} U کنترل چمدان ها
Fernbedienung {f} U کنترل از راه دور
amtliche Preisregelung {f} U کنترل قیمت رسمی
verschludern U کنترل از دست دادن
aus sich herausgehen U کنترل از دست دادن
sich gehen lassen U کنترل از دست دادن
verwahrlosen U کنترل از دست دادن
Da kommt noch etwas. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
Da kommt noch mehr. <idiom> U هنوز تمام نشده است. [هنوز ادامه دارد]
sich zurückhalten U خود را بازداشتن [کنترل کردن]
sich beherrschen U خود را بازداشتن [کنترل کردن]
Bekämpfung {f} ; U مهار [ جلوگیری ] [ کنترل ] [مبارزه]
sich in der Gewalt haben U خود را بازداشتن [کنترل کردن]
unter Kontrolle von Jemandem sein U زیر کنترل کسی بودن
Fernbedienung {f} U [دستگاه] کنترل از راه دور
Jemanden an die Kandare nehmen U کسی را تحت کنترل دراوردن
den Verkehr regeln U [جریان] ترافیک را کنترل کرن
Das ist noch nicht alles. <idiom> U هنوز تموم نشده. [هنوز ادامه داره]
fahrdienstleiter U با سیستم کامپیوتری همه خطوط راه اهن رو کنترل میکند
jemandem unterstellt sein U زیر کنترل [نظارت] کسی بودن
jemandem unterstehen U زیر کنترل [نظارت] کسی بودن
ohne Beanstandung [Prüfberichtsvermerk] U رضایت بخش [در یادداشت گزارش کنترل]
Eindämmung {f} [von etwas] U مهار [ جلوگیری از] [ کنترل ] [مبارزه با] [چیزی]
Er konnte kaum an sich halten. U او [مرد] بزور توانست خودش را کنترل کند.
Fernbediener für den Fernseher U کنترل کننده از راه دور برای تلویزیون
Fernbediener für die Klimaanlage U کنترل کننده از راه دور برای تهویه هوا
etwas [Genitiv] Herr werden U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
Jemanden an der kurzen Leine halten U کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
die Krise kriegen <idiom> U کنترل [خود] را از دست دادن [از کوره در رفتن] [اصطلاح]
Er verlor die Kontrolle über sein Auto und prallte seitlich gegen einen Baum. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
hysterisch werden U دچار حمله خنده [احساسات ] غیر قابل کنترل شدن
in Hysterie verfallen U دچار حمله خنده [احساسات ] غیر قابل کنترل شدن
Es bleibt der Zukunft vorbehalten, die Studie unter besser kontrollierten Bedingungen zu wiederholen. U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
etwas [Akkusativ] aus der Hand geben U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
bändigen U کنترل کردن [مهار کردن]
unter Kontrolle halten U کنترل کردن [مهار کردن] [بازرسی کردن] [نظارت کردن]
Recent search history Forum search
0چرا اینجا چیزی نوشته نشده
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com